در تمام شهرهای لیبی تصویر یک نفر با لباسی خاص و نوشتهای (مطلبنا الحریة) در دست، بسیار خودنمایی میکرد.
حسن مریمی، یک کشاورز روستایی که در زمان جنگ با لباس محلی و اسب و تبر از شهر زاویه به طرابلس رفته بود و قذافی را به مبارزه طلبیده بود؛ و تا مدتی پس از جنگ هم که ما او را یافتیم با فانوسخه و اسلحه سه خشاباش اینطرف و آنطرف میرفت. گویی برای او هنوز جنگ تمام نشده بود.
صفا و صمیمیتاش و ضربالمثلی که ورد زبانش بود هرگز از یادم نمیرود: «فرار از دو چیز موجب ننگ است، میهمان و دشمن»
او که خودش صوفی بود خود را از شرفا (سادات) لیبی میدانست، برادر سلفیاش با فتوای یک عالم عربستانی به جهاد با ارتش قذافی رفته بود و پس از شهادتش، حسن به خونخواهی او به جنگ رفت.
تنها کسی که در لیبی دیدیم که ماجرای جنگ سوریه را درک میکرد حسن بود. میگفت بردن جنگ به یک کشور مسلمان و ریختن خون برادرانمان جهاد نیست... بلکه فتنه است.